اشك هاي راننده

ساخت وبلاگ

سال ٨٥ شايد هم ٨٦ بود كه براي نمايشگاه كتاب رفتم تهران، در مسير برگشت سوار يه ماشين خطي تهران به شمال شدم، در تمام طول مسير كه حدود ٤ ساعت بود از ضبط ماشين آهنگ عاشقانه غمگين پخش مي شد و راننده مثل ابر بهار گريه مي كرد. يادمه دو دستي به در ماشين از ترس تصادف چسبيده بودم و متحير از اين اشكي بودم كه بند نمي آمد. سالها از اون ماجرا مي گذره، توي هفته گذشته چندين بار تو ماشين يك هو، بي اختيار زدم زير گريه، الان مي فهمم چرا بند نمي آمد اشك هاي راننده...

عشق بزرگترين نعمت خداست...
ما را در سایت عشق بزرگترين نعمت خداست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lalehhosseini بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 1:07